انگار چهل تا زن حراف نشستن دور حوضچه دلم، به رخت هاشون چنگ میزنن و سر بچه هاشون هوار میکشن.
انگار یه سری کامیون پر گوجه دارن تو دلم ویراژ میدن و می افتن تو چاله چوله هاش و آب گوجه های آبلمبو شده از گوشه ی اتاقت بار چک چک چک میریزه
انگار یه نفری یه جای دوری یکی از جان پیچ هامو شکسته باشه حتی

مکان: گلوله شده روی میز چوبی کتابخونه، چای از دهن افتاده، لپتاپ خاموش شده
خوان اول؛ دفاع پروپوزال تو گروه. زمان، دو ساعت و نیم دیگه
البته که ابدا براش استرس ندارم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ردیاب وایزر يلدا Jen Jennifer Lissette Jason گروه صنعتی و تولیدی ایران کرکره ادبیات فارسی ماشین ظرفشویی صنعتی