فردا باید ترجمه هایی که دستمه رو تحویل بدم، بایدش از جانب تحویل گیرنده نیست البته، از حانب کفگیر حوالی ته دیگ جیبمه.
باید متن پروپوزالمو تحویل بدم، درحالی که سه صفحش بیشتر حاضر نیست و بقیه اش لازمه که عمیقا ادیت بشه.
باید مستندات کار بهمنم رو خلاصه کنم و گزارشش رو آماده کنم...
باید سر رسید قهوه ایمو ورق بزنم، مهم هاشو جدا کنم و بقیه شو بندازم دور. مهم هاش؟ فکر و خیال های لحظه ای که گوشه کنارش نوشتم.
عوضش چیکار میکنم؟ کتابه کنار دستمه، هر ده دقیقه یه بار صفحه ی اولشو نگاه میکنم، با دو کلمه و شیش حرف سبک میشم و بالا میرم تا کله ام به سقف بخوره و بدجوری به زمین بکوبتم، گیجیمو راست و ریس میکنم تا ده دقیقه بعد
درباره این سایت